Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «قدس آنلاین»
2024-04-27@21:57:01 GMT

ما را چه کسی این همه عزیز کرده است؟

تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۵۳۶۱۵

مرد چهارشانه و جاافتاده عراقی که ما از مشایه تحویل گرفته تا شب را در خانه‌اش مهمان باشیم، دو سه بار در طول مسیر تلفن می‌زند و از آن طرف خط به وضوح صدای یک زن شنیده می‌شود. به گمانم به اهالی خانه‌اش خبر می‌دهد که دست پر برخواهد گشت. بعد از آنکه سوار بر ماشین «ابوسلمان» نیم ساعتی از جاده نجف به کربلا دور می‌شویم، نور روستا بالاخره به چشم می‌آید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ابتدای ورودی روستا یک میز پلاستیکی گذاشته‌اند، روی میز، یک کلمن و چند ظرف است و دور و برش لیوان‌های پلاستیکی ریخته و بالای سرش را با چند سیاهه و پرچم، سایه‌بان زده‌اند. به نظرم در روشنایی روز، بچه‌های روستا پشت این میز شربت می‌دهند؛ اما اینجا دست کم بیست کیلومتر تا جاده فاصله دارد، از خودم می‌پرسم چقدر احتمال دارد چند زائر از اینجا رد شوند و از آنها شربت بگیرند.

راننده همان اوایل روستا ترمز می‌کند، بی آنکه چیزی بگوید پیاده می‌شود و می‌رود توی یک خانه قدیمی. گرچه وقتی من و سه همسفر دیگرم دعوتش را پذیرفتیم و بدون هیچ سوالی همراه او شدیم، انگار که بیشتر از چشم خود به او اعتماد کرده‌ایم، اما هنوز جایی در انتهای ذهنم یک ترس ناخودآگاه، سایه انداخته و یقه افکارم را گرفته است. ترس از اینکه چرا و چطور خود را به کسی که نمی‌شناسیم امانت داده‌ایم؟

با توقف ابوسلمان در ورودی روستا، یک بار دیگر دست و پایم را گم می‌کنم. می‌خواهم ترسم را با احمد، مرتضی و محدثه که امسال با آنها راهی زیارت اربعین شده‌ام در میان بگذارم که مرد عراقی سمت ما برمی‌گردد. با یک دست چند نان را لای یک تکه پارچه پیچیده شده گرفته و با دست دیگر مشمایی پر از سیب را با خودش می‌آورد. این اتفاق دو بار دیگر تکرار می‌شود. ابوسلمان جلوی خانه‌ای می‌ایستد و با یک کیسه و قدری خوراکی برمی‌گردد. او در این رفت و آمدها راه نمی‌رود، تقریباً می‌دود؛ ساعت نزدیک ۱۱ شب شده و انگار عجله داشته باشد هرچه زودتر ما را به مقصد برساند.

بوی نان تازه روستایی ماشین را پر کرده و جلوی پای احمد که روی صندلی کمک راننده نشسته، تقریباً جایی نمانده است. احمد سرش را ریز برمی‌گرداند و می‌گوید: «بچه‌ها! من خجالت می‌کشم… هیچ‌وقت این قدر از اینکه مهمان کسی شده باشم شرمنده نبودم… آخر من اصلاً کی باشم که روستایی‌ها برایم دست به دست هم بدهند و ضیافت راه بیندازند؟ آن هم روستایی در عراق! کاش همان مشایه هر کدام‌مان گوشه یک موکبی چند ساعت استراحت می‌کردیم. کاش نمی‌آمدیم… آدم شرمنده می‌شود. من خیلی خجالت می‌کشم». در جوابش کسی چیزی نمی‌گوید، دو دل شده‌ایم که آمدن‌مان کار درستی بوده یا نه. از میان جمع فقط ابوسلمان است که کبکش خروس می‌خواند. انگار که در قرعه‌کشی بانک برنده شده باشد، عزیزش از اسارت برگشته باشد، یا مثل کسی که بعد از سال‌ها خدا به او فرزندی داده باشد، هیجان‌زده است.

در قلب روستای ناشناس به خانه مرد عراقی می‌رسیم. باز هم ابوسلمان اجازه نمی‌دهد دست به کوله‌ها بزنیم. با صدای بلند صدا می‌زند: «سلمان!» و پسرش بیرون می‌آید و سلام می‌کند و بدون معطلی وسایل‌مان را داخل می‌برد، انگار که روال هر روزش این باشد. خانه‌شان دیوارهای سیمانی و در فلزی سه لنگه قهوه‌ای رنگی دارد و حیاطی کوچک که یک نخل گوشه‌اش خودنمایی می‌کند. بعد از در حیاط سمت راست یک اتاقک که در ندارد و یک پارچه کهنه را جای در آویزان کرده‌اند. دو قدم آن طرف تر هم یک در فلزی که نیمه بالایش شیشه‌ای است. باید سرویس بهداشتی باشد. از در خانه که رد می‌شویم در واقع مستقیم پا در آشپزخانه گذاشته‌ایم.

آشپزخانه‌شان یک اتاق مستطیلی حدوداً هشت متری است که با کابینت‌های فلزی سبز و سفید ناهمسان دور تا دورش پر شده است. از آشپزخانه به اتاق بعدی دو در دارد. در که نه؛ پارچه‌ای کلفت و سنگین از آن آویزان شده که از پتو چیزی کم ندارد. غیر ورودی اصلی و سرویس بهداشتی حیاط، در دیگری در این خانه نمی‌بینم. از ورودی پایین آشپزخانه دو زن، یکی پیر و دیگری میانسال و دخترکی جوان وارد می‌شوند و با لبخندهای گرمشان استقبالمان می‌آیند. باید همسر، مادر و دختر ابوسلمان باشند.

با خانم‌ها روبوسی می‌کنم. به مادر ابوسلمان که می‌رسم، چشم‌ها و پیشانی‌ام را چند بار می‌بوسد و همانطور که به عربی چیزهایی می‌گوید مدام دست‌های چروکیده و خشکش را روی صورتم می‌کشد. نوازش‌هایش من را یاد مادربزرگم در روستاهای خراسان می‌اندازد که وقتی بعد از ماه‌ها دوری و دلتنگی سراغش می‌روم، یک نفس قربان صدقه‌ام می‌رود. ذره‌ای از ترسی که توی جاده وجودم را گرفته بود باقی نمانده، آرام و غرق در محبتم. از این همه شباهت رفتار زن غریبه روستایی در عراق و مادربزرگم، ناخودآگاه قلبم فشرده و اشکم سرازیر می‌شود: «خدایا! ما که اینجا غریب و غریبه‌ایم… ما را چه کسی این همه عزیز کرده است؟!»

زینب رجایی

منبع: خبرگزاری مهر

منبع: قدس آنلاین

کلیدواژه: نجف اشرف کربلا عراق پیاده روی همایش پیاده روی خانوادگی اربعین حسینی اربعین 1402 زائران اربعین روادید اربعین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۵۳۶۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حضور رئیس‌جمهور در منزل شهید مدافع حرم آقابابایی

رئیس جمهور با حضور در منزل شهید علی آقابابایی از شهدای حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق، با خانواده این شهید دیدار و گفتگو کرد.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی در جریان بازدید از محلات جنوب غرب شهر تهران، در منزل شهید مدافع حرم علی آقابابایی از شهدای حمله تروریستی رژیم صهیونسیتی به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در دمشق حضور یافت و با خانواده این شهید دیدار و گفتگویی صمیمانه داشت.

رئیسی با بیان اینکه این شهدای عزیز در حال انجام مأموریت بزرگ حفظ امنیت کشور و منطقه به دست شقی‌ترین افراد به شهادت رسیده‌اند، افزود: خون مطهر این شهدا موجب عزت و سربلندی جبهه مقاومت و ذلت و زبونی این رژیم جنایتکار در منطقه شد.

رئیس جمهور به پاسخ مقتدرانه نیرو‌های مسلح جمهوری اسلامی به این جنایت رژیم صهیونیستی اشاره و تصریح کرد: قطعاً آثار و برکات خون این شهدای عزیز در نهایت منجر به نابودی کامل این رژیم خبیث و جنایتکار خواهد شد.

دیگر خبرها

  • (عکس) پیام وحید امیری پس از خراب کردن پنالتی
  • عکس‌| پیام وحید امیری پس از حذف پرسپولیس
  • پست عذرخواهی وحید امیری از پرسپولیسی‌ها
  • خون شهدای مدافع حرم موجب نابودی رژیم صهیونیستی می‌شود
  • حضور رئیس‌جمهور در منزل شهید مدافع حرم آقابابایی
  • حضور رئیسی در منزل شهید مدافع حرم آقابابایی
  • ‌حضور رئیسی در منزل شهید مدافع حرم آقابابایی
  • همایش پیاده روی خانوادگی و صرف صبحانه سالم در روستای یار عزیز تکاب
  • عمو کاووس نون خ چگونه بازیگر شد؟!
  • شوخی داریم، بی‌احترامی نه!